دانیالدانیال، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره
الیناالینا، تا این لحظه: 9 سال و 20 روز سن داره

دانیال و الینا بهترین هایم

روند رشد الینا

الینا الان 8 ماه و 9 روزه است. وقتی به دنیا اومد 3 کیلو 200 گرم بود و قدش 49 بود. الان الینا 9 کیلو وزن داره (البته با لباس) قدش 69  هنوز دندون در نیاورده ولی به نظرم تو همین یکی دو هفته آینده در بیاد به امید خدا دقیقا با پایان 6 ماهگی خودش می تونست بدون کمک بشینه دو سه هفته است که چهار دست و پا میشه ولی به سمت جلو نمی تونه بیاد ولی دنده عقب میره مثل فرفره وقتی دراز کشیده است خودش بلند میشه میشینه و برای اینکه به سمت جلو در حالت نشسته خودش رو کشون کشون می بره به سمت چیزی که می خواد وقتی نشسته هر چیزی که کنارش باشه رو می گیره تا بلند بشه و وایسته. بابا محسن میگه فکر کنم قبل ازدندون درآوردن راه بره ولی من فکر نمی کنم...
28 آذر 1394

تولد خودم

16 آذر تولد من بود اون روز انقدر سرد بود و ترافیک و بارون که  ترجیح دادیم خونه بمونیم . آخه قرار بود روز تولد من بابامحسن ما رو ببره بیرون و واسم هدیه بخره و شام و ... مارفتیم خونه ولی عزیز اینا اومدن بالا و یه نیم ساعتی نشستن و کادوی تولد من رو که یه بلوز بافت سبز بود بهم دادن و تولدم رو تبریک گفتن. او شب گذشت. فرداری اون روز بابامحسن زود اومد خونه و ما رو برد تجریش . برام ساعت کادو خرید . رفتیم شیرینی خریدیم هم واسه اداره من هم واسه خودمون. دانیال هم اون شب بی نصیب نموند و یه ساعت بن10 خرید و یه آدم آهنی. تازه یه تیشرت زمستونه و یه شلوار خونه هم براش خریدیم. کلا امکان نداره ما واسه خودمون یه چیزی بخریم و مجبور نشیم ده برابرش رو واس...
24 آذر 1394

درست کردن دندونها ی دانیال

یادم رفته بود بنویسم که چند هفته پیش دانیال رو بردیم دکتر واسه چکاب دندون ها . یه 10 ، 12 تاایی از دندونهاش نیاز به ترمیم داشت. رفته بودیم یه مطب خصوصی . بعد تصمیم گرفتیم برای درست کردن ببریمش دندانپزشکی دانشگاه که با همراهی عمه شیوا رفت. یه قیامتی بپا کرد که نگو و نپرس. من رفتم  آرومش کنم بد تر شد. خودم هم انقدر گریه کردم که بابامحسن اومد. خلاصه که برنامه ایی داشتیم. او روز گذشت و با فاصله دو روز بعد قرارشد واسه بقیه دندون هاش بره که رفت ولی با دیدن یونیت دوباره قیامتی بپا کردو اصلا ننشست تا دکتر دندونهاش رو ببینه چه برسه به اینکه درست کنه. خلاصه که تصمیم گرفتن بهمون وقت بدن تا هفته اول دی ماه با داروی آرامبخش بخوابوننش و دندونهاش رو ی...
24 آذر 1394

برف بازی

دو هفته پیش یه برف حسابی اومد که ما صبح که می خواستیم بیاییم اداره حسابی تو برف گیر کردیم. دانیال ظهر همون روز حسابی تو حیاط مهد برف بازی کرد. اصلا این روزها هر روز تو حیاط مهد بازی می کنه و با هزار زور و بلا و مصیبت میاد سوار ماشین میشه تا بریم خونه. روزی صدبار با ما قهر می کنه که چرا نزاشتین بیشتر بازی کنه.  ...
24 آذر 1394

بیماری مامانی

پنجشنبه دو هفته پیش بود یعنی یک روز بعد از روز اربعین.  11 آذر بود روز تولد پدر بزرگ دانیال . عمه شیوا برای تولد باباش کیک خریده بود و من هم شام کتلت درست کرده بود و قرار بود یه تولد کوچیک بگیریم که دقیقا زمانیکه میخواستیم سفره پهن کنیم خاله جمیله و خاله مهدیه زنگ زدن که مامانی حالش بده . بعله مامانی جون من سکته ناقص قلبی کرده بود . خاله مهدیه بیهوش تو راهروی خونه پیداش کرده بود و زنگ زده بود اورژانس. فشار خون  و قندش وحشتناک بالا بود. ساعت 9 شب بود. من و بابا محسن زودتر از اورژانس رسیدیم بیمارستان. مامان بهوش اومده بود. من 12 شب برگشتمخونه اما بابامحسن پیش خاله مهدیه تو بیمارستان موند. خیلی ترسیده بودیم. مامانی فردا عصر مرخص شد ول...
24 آذر 1394

دکتر رفتن ها و ترافیک های تهران

یادم نیست تو پستهای قبلی چیزی از مریض شدن های الینا نوشته بودم یا نه. اما اینجا باید بگم که الینا از وقتی اومده مهدکودک یعنی در دو ماه اخیر یه   5 یا 6 باری رفته دکتر و دو بار هم آنتی بیوتیک استفاده کرده. این دفعه آخری هم هنوز خوب نشده و سرفه داره. چند بار پیش دکتر فاتحی بردم و محسن زیاد ازش راضی نبود و چند باری هم پیش دکتر عرب حسینی. تازه دانیال هم سرماخورده ولی خداروشکر شدید نبود و بدون آنتی بیوتیک سر و ته قضیه هم اومد و خوب شد. بهرحال ماجرا دکتر رفتن های ما حکایتی داره . مخصوصا این اواخر که بعد از ساعت اداری بچه ها رو می بردیم پیش دکتر عرب حسینی تو پاسداران حسابی به ترافیک می خوردیم و تو ماشین از فرصت دورهم بودن استفاده می کردیم و ی...
24 آذر 1394

عکس - مهدکودک

این عکس رو خاله زهرا کمک مربی دانیال ازشون گرفت. من رفته بودم الینا رو شیر بدم و دانیال تو کلاس کارآفرینی بود. من گوشیم رو دادم به خاله و بهش گفتم بره و از دانیال عکس بگیره این هم الینا کوچولو تو کلاس خودش    ...
4 آذر 1394
1